![]() |
یک شنبه 19 خرداد 1392 |
يه حسي داره دلتنگي ، مث درده نميدونم
شايد مثل يه زجري كه ، رسوب كرده توي جونم
مث مردن ، نميدونم ، مث پوچه ، مث هيچه
نميدونم چيه اما ، به دست و پام مي پيچه
مث ققنوس مي مونه ، شبش با روز يكي ميشه
نميشه اون و قايم كرد ، مث نور توي شيشه
مث يه گمشده ، كه از خودش آدرس رو مي پرسه
همش گيجي ، همش منگي ، نميدونم يه كابوسه
من اين كابوس و دوس دارم ، كه تنها يادگاريته
تو كه نيستي ولي هستي ، دليل موندگاريته
(((((م صادقي)))))
![]() نویسنده : م صادقی
![]() |